چند شعر از خالد بایزیدی برای اعدامیان جنبش زن، زندگی، آزادی

خالد بایزیدی (دلیر) – ونکوور

۱

عشق را

در پستوی خانه‌ها

به دار می‌آویزند

تا دل‌های شیفته را

از عاشقی باز دارند

عشق خونی‌ست

در رگ زندگی

۲

شکفته شدند

انارها

بر سردارها

دیگر هیچ دانهٔ اناری

بر لب یلدا نمی‌نشیند

۳

سپیده‌دم

مؤذن‌ها

بریده‌بریده اذان دادند

می‌دانستند

جز گریهٔ مادران

صدایی به گوش خدا

و بندگان نمی‌رسد

نقاشی از افروزه افشین
نقاشی از افروزه افشین

۴

حیات

مرگ‌آفرین شده است

برای نوزادان

نماز وحشت می‌خوانند

۵

کلاهی که بر سرمان رفت

گشاد بود

به احترامشان

کلاه از سر بر داشتیم

۶

اسم اعظم نان را

که فریاد می‌زنیم

پرندگان نمی‌آسایند

از بگیروببندِ سربازان

۷

انارها

چگونه بخندند

وقتی

که سرهایشان

می‌شکافد

از تیغ تاکستان

ارسال دیدگاه